یکی از منابع شناخت از نظر اسلام ، سیره اولیاء و پیشوایان اسلام از شخص پیغمبر اکرم تا ائمه اطهار ، و به عبارت دیگر سیره معصومین است . گفتههاشان به جای خود ، شخصیتشان ، یعنی سیره و روششان منبعی است برای شناخت . سیره پیغمبر برای ما یک منبع الهام است ، و نیز سیره ائمه ، هیچ فرق نمیکند . « لقد کان لکم فی رسول الله اسوش حسنة لمن کان یرجوا الله و الیوم الاخر و ذکر الله کثیرا » اینکه سیره پیغمبر یعنی چه ، و به چه شکل برای ما یک منبع شناخت است توضیحش را عرض خواهم کرد . در اینجا نکتهای را ذکر میکنم :
ما ظلمی نظیر ظلمی که در مورد قرآن کردهایم در مورد سیره پیغمبر و ائمه اطهار کردهایم . وقتی میگویند پیغمبر چنین بود ، میگوئیم : او که پیغمبر بود ، یا وقتی میگویند علی چنین بود ، میگوئیم : او که علی بود ، تو ما را به علی قیاس میکنی ؟ ! ما را به پیغمبر قیاس میکنی ؟ ! ما را به امام جعفر صادق قیاس میکنی ؟ ! آنها که
" زآب و خاک دگر و شهر و دیار دگرند " | ؟ ! و چون زآب و خاک دگر و شهر و دیار دگرند دیگر به ما مربوط نیست ،
" کار پاکان را قیاس از خود مگیر . " | گاهی یک تک مصراع ضررش برای یک ملت صد بار از وبا و طاعون بیشتر است . از آن تک مصراعهای گمراه کننده در دنیا یکی همین است :
" کار پاکان را قیاس از خود مگیر " . | البته این تک مصراع از نظر گویندهاش یک معنا دارد و در میان ما معنایی دیگر رایج است . ما میخواهیم بگوئیم کار خود را قیاس از پاکان مگیر ، این را با این تعبیر میگوئیم :
" کار پاکان را قیاس از خود مگیر " . |
انجا طوطی خودش را مقیاس قرار داد ، آن کچل را به خودش قیاس گرفت ، یعنی کچل را مانند خودش پنداشت . میگوید این کار را نکن ، بزرگان را مانند خودت ندان . این حرف درستی است . این بسیار اشتباه است که انسان که خودش را دارای یک احساساتی میبیند [ دیگران را نیز چنین بداند ] . مثلا فردی نمیتواند یک نماز با حضور قلب بخواند ، میگوید : ای بابا ! دیگران هم همین جور هستند ، مگر میشود نماز با حضور قلب خواند ؟ ! یعنی خودش را مقیاس دیگران قرار میدهد . این غلط است . ما نباید دیگران را به خودمان قیاس بکنیم . " کار پاکان را قیاس از خود مگیر " یعنی خودت را مقیاس پاکان قرار نده . این حرف درستی است . ولی این شعر را ما اغلب میخوانیم و میگوییم : دیگران را مقیاس خودت قرار نده ، یعنی توچه فکر میکنی که من مانند پیغمبر بشوم ( یعنی از پیغمبر پیروی کنم ) مانند و پیرو علی باشم . این است که میگویم این شعر در میان ما گمراه کننده شده . همان طور که قرآن را برداشتیم به طاقچه بالا گذاشتیم و به طاق آسمان کوبیدیم ، سیره انبیاء و اولیاء و مخصوصا سیره پیغمبر اکرم و ائمه معصومین را هم برداشتیم به طاق آسمان کوبیدیم ، گفتیم : او که پیغمبر است ، حضرت زهرا هم که دیگر حضرت زهرا است ، امیرالمؤمنین هم که حضرت امیرالمؤمنین است ، امام حسین هم که امام حسین است ، نتیجهاش این است که اگر یک عمر برای ما تاریخ پیغمبر بگویند ، برای ما درس نیست ، و مثل این است که مثلا بگویند فرشتگان در عالم بالا چنین کردند . خوب فرشتگان کردند به ما چه مربوط . یک عمر اگر بیایند درباره علی حرف بزنند ، اصلا ککمان نمیگزد ، میگوییم علی که نمیشود مقیاس ما قرار بگیرد . یک عمر برای ما از امام حسین هم باید یک قدم برداشت ، چون
" کار پاکان را قیاس از خود مگیر " . |
یعنی این منبع شناخت را هم از ما گرفتند . در صورتی که اگر اینجور میبود ، خدا بجای پیغمبر فرشته میفرستاد . پیغمبر یعنی انسان کامل ، علی یعنی انسان کامل ، حسین یعنی انسان کامل ، زهرا یعنی انسان کامل، یعنی مشخصات بشریت را دارند با کمال عالی مافوق ملکی ، یعنی مانند یک بشر گرسنه میشوند غذا میخورند ، تشنه میشوند آب میخورند ، احتیاج به خواب پیدا میکنند ، بچههای خودشان را دوست دارند ، غریزه جنسی دارند ، عاطفه دارند ، و لهذا میتوانند مقتدا باشند . اگر اینجور نبودند امام و پیشوا نبودند . اگر العیاذ بالله امام حسین عواطف یک بشر را نمیداشت ، یعنی اگر چنانکه یک بشر از رنجی که بر فرزندش وارد میشود رنج میبرد ، و اگر بچههایش را هم جلوی چشمش قطعه قطعه میکردند هیچ دلش نمیسوخت و مثل این بود که کنده را تکه تکه بکنند ، این که کمالی نشد . من هم اگر اینجور باشم این کار را میکنم
اتفاقا عواطف و جنبههای بشریشان از ما قویتر است و در عین حال در جنبههای کمال انسانی از فرشته و از جبرئیل امین بالاترند . و لهذا امام حسین میتواند پیشوا باشد ، چون تمام مشخصات بشری را دارد . او هم وقتی که جوان رشیدش میآید از او اجازه میخواهد دلش آتش میگیرد ، و صد درجه از من و تو عاطفه فرزند دوستیا ش بیشتر است و عاطفه از کمالات بشریت است ولی در مقابل رضای حق پا روی همه اینها میگذارد . « فاستأذن اباه فأذن له » . آمد گفت پدر جان ! به من اجازه میدهی ؟ فرمود برو فرزند عزیزم . اینجا مورخین خیلی نکات خوبی را متعرض شدهاند . نوشتهاند « فنظر الیه نظر آیس منه و ارخی عینیه » یک نگاهی کرد نگاه کسی که از حیات دیگری مأیوس است . از جنبههای روانشناسی و تأثیر حالات روحی در عوارض بدنی انسان ، این یک امر واضحی است که انسان وقتی مژدهای به او میدهند بی اختیار میشکفد و چشمهایش باز میشود . انسان اگر بر بالین یک عزیز خودش نشسته باشد در حالی که یقین دارد که او میمیرد ، وقتی به چهره او نگاه میکند نیمی از چشمهایش خوابیده است ، با آن نیم دیگر نگاه میکند ، یعنی چشمهایش روی هم میخوابد ، کأنه دل نمیدهد خیره بشود ، به خلاف آنجایی که مثلا فرزندش قهرمانی نشان داده یاشب عروسی او است ، وقتی نگاه میکند همین جور خیره است . میگویند حسین را دیدیم در حالی که چشمهایش را خواباند و به جوانش نظر میانداخت : « فنظر الیه نظر آیس منه » . گویی جاذبه علی اکبر چند قدم حسین را پشت سر خودش میکشاند . او رفت ، دیدند حسین چند قدم هم پشت سر او روانه شد . گفت :
در رفتن جان از بدن |
گویند هر نوعی سخن |
من خود به چشم خویشتن |
دیدم که جانم میرود | آمد و آمد جلو ، یکمرتبه آن صدای مردانهاش را بلند کرد ، عمر سعد را مخاطب قرار داد : ای پسر سعد ! خدا نسلت را ببرد که نسل مرا قطع کردی : « قطع الله رحمک کما قطعت رحمی » .
|